کمتر از پنج دقه مونده به تموم شدن آخرین روز ماه رمضون. که من واقعن بابت این اتفاق خوشالم. عذرم میخام از کسانی که بسیار علاقه مند به تذهیب نفس در این ماه و ماههای مشابه هستند. که ینی از خانواده ام. و از هزاران آدم در جهان. حتا ممکنه شما. ولی خب من نیستم دیگه اینجوری. ینی تذهیب نفس سعی میکنم داشته باشم در برنامه زندگیم ولی خیلی به روزهای خاصی در تقویم مختص نمیدونمش. احتمال میدم از نظر شما هم محترم باشه این کار. همونطور که من کارهای شما رو محترم شمرده و یک ماه تمام با وجودی که درکی از این روند نداشتم رعایت کردم و معده ام از این رعایت کردن به جر خوردن رسیده. که ممکنه شما اصن ندونین چرا یا دقیقن چجوری. منم خیلی نمیخام الان توضیح بدم.

ینی میخاما من همیشه، تقریبن همیشه دوس دارم هم چیو واسه همه توضیح بدم، ولی چون تقریبن همیشه هم حوصله ام در حد گه است نمیتونم اینکارو بکنم و معمولن فقط وقتی همه چیز به طرز خطرناکی پر از سوتفاهم و پیچیدگی و سایر مواردی که باعث انحطاط روابط میشن، میشه، من در چندخط با توضیح دادن چرایی و چگونگی، برای عادی شدن اوضاع اقدام میکنم. عمومن جواب میده گاهی هم نمیده که خب مهم نیست. چون آدم نمیتواند همه چیز و همه کس را برای خودش نگه دارد. ینی که واقعن جا نداریم ما. توی قلب و مغزمون. اصلن دقیقن بخاطر همین توی زندگی های مدرن امروزی که هی خانه ها کوچکتر و جا برای وسایل کمتر میشود و در عوض گوشی ها و لپ تاپ ها به حافطه داخلی هزاران گیگا بایتی مجهز میشوند. ینی که شما را به نگه داری خاطرات و مجازی ها دعوت و از نگهداری فیزیکی اشیا و افراد منع میکنند. که خب اتفاقن چیز بدی هم نیست. برای زندگی من مثلن. که خیلی انسان گریز و از دیو و دد ملولم. که دوست دارم یکی بود و یکی نبود باشه همیشه. ینی فقط من باشم و هیچکس نباشه. به حداقل رساندن احتمال برخورد نزدیک با افراد و اشیا منظورمه. معاشرت های نفس گیر و دوستی های بی سرانجام و ازدواج های منجر به جدایی و سوگیری های ددمنشانه.

الانم اینجور وضعیتی در زندگیم اتفاق افتاده و من خیلی توضیح خاصی مد نظرم نیست برای دادن. چون واقعن از هر طرف به قضیه نگا میکنم میبینم توضیحی نمیشه داد. چیزیه که شده و احتمالن بهترین و عاقلانه ترین و کم هزینه ترین انتخاب اینه که دست ورداریم و همین جا مختومه کنیم قضیه رو. شاید بعدها در برهه ای از تاریخ بشه برگشت و با تئوری های پیشرفته اون زمان این قضیه رو آسیب شناسی کرد. در حد دانش امروز ما نیست چون. در حد دانش و فهم و ارزش ها و حوصله ی امروز من حداقل. ینی اهمیت خاصی نداره برام. چون در زندگی من زمانهایی هست که چیزها برام بسیار بی اهمیت و خب به درک میشن. یک مکانیزم دفاعی برای بقا. چون ارگانیزمم تشخیص میده که جا نداریم ما. تو قلب و مغزمون. و حتا یک مقدار تلاش بیشتر منجر به از هم پاچیدگی کلی من به عنوان یک انسان خاهد شد. اینه که میگه ولش کن. به درک. درستم میگه. چون من میدونم این از هم پاچیدگی به نفع هیچ کس نیست، و البته مسلمن نفع همه به لگن خاصره ی منه، ضرر همه بیشتر برام اهمیت داره و خوشالم میکنه که خب در این شرایط مشخصن ضرر خاصی کسی رو تهدید نمیکنه و همه ضررها از آن من است، که این مد نظرم نیست.  چی مد نظرمه؟ اینکه ز تمام بودنی‌ها تو همین از آن من باش، که به غیر با تو بودن دلم آرزو ندارد.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها